کد مطلب:41776 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:134

نفر ششم











پس از وی عمر به خلافت رسید. او در بسیاری از امور، با من مشورت می كرد و مشكلاتش را در میان می گذاشت و آنها را مطابق نظر من انجام می داد؛ یارانم نیز كسی جز من را سراغ ندارند، كه عمر با او مشورت كرده و از فكرش سود جسته باشد.

پس از او، تنها كسی كه به امر خلافت و زمامداری مردم امید داشت، من بودم. هنگامی كه مرگ ناگهانی او را غافلگیر ساخت و فرصت هر گونه تصمیم و تدبیری از وی گرفته شد، من یقین كردم كه حق خود را همان طور كه مطلوبم بود و آن را در فضایی آرام و بدور از هر گونه خشونت می جستم، به چنگ آوردم و خداوند پس از این، بهترین امید و برترین خواسته مرا پسش خواهد آورد (اما چنین نشد) بلكه او نیز در لحظات پایانی عمر چنان كرد كه خود می خواست: عده ای را داوطلب و نامزد خلافت كرد كه من ششمین آنان بودم![1] او در این گزینش، موقعیت بلند مرا از جهت وراثت پیامبر و پیوند خویشاوندی، و افتخار دامادی او، همه و همه را نادیده انگاشت و مرا با كسانی برابر ساخت كه هیچ یك از آنان نه سوابق مرا داشتند و نه اثری از آثار درخشان مرا.

[صفحه 321]

خلافت را در میان ما به شورا واگذار نمود و فرزند خود را بر همه ما حاكم كرد، و دستور داد چنانچه مطابق میل او رفتار نكنیم (و به تعیین خلیفه توافق نكنیم ) گردن هر شش نفر ما زده شود.

برای همین پیشامد ناگوار چه اندازه صبر و تحمل لازم است، خدا داند! من دوست ندارم سخن او را تكرار كنم كه گفت: رسول خدا(ص) از دنیا رفت و از این جماعت (كه هود آنها را نامزد خلافت كرده بود) راضی بود.

شگفتا، از كسی كه امر به كشتن جماعتی می دهد كه به ادعای او رسول خدا(ص) از آنان خرسند بوده است!.

... نامزدها خلافت هر یك به نفع خویش سخن گفتند و من ساكت بودم. و چون از من پرسیدند و نظر مرا خواستار شدند، پیشینه خود و آنان را یادآور شدم و از فضایل خود چندانكه برای آنان آشكار بود برشمردم. (و از موقعیت خطیر و) شایستگی خود و رشته بیعتی كه به دست رسول خدا (ص) بر گردن آنان، محكم بسته شده بود، همه را متذكر شدم. ولی حب ریاست و تحصیل قدت و دنیاطلبی و تاءسّی به پیشینیان، آنان را واداشت تا برای به چنگ آوردن حقی كه خداوند برای آنها قرار نداده بود، تلاش كنند.

با هر یك از آنه كه تنها می شدم از او می خواستم تا در تصمیم خود، روز واپسین و جهان آخرت را در نظر داشته باشد (و به وظیفه واقعی خود عمل كند) اما آنان در برابر، برای گزینش و انتخاب من یك شرط داشتند و آن اینكه رشته خلافت را پس از خود به ایشان بسپارم. و چون دیدند كه من جز در شاهراه هدایت قدم نمی زنم و جز عمل به كتاب خدا و وصیت رسول خدا (ص) و سپردن حق، به آن كه سزاوار است... كار دیگری از من ساخته نیست (از من روی برتافتند) و در پی دستیابی به آمال خود و شركت در بهره جویی از قدرت، افسار خلافت را به دست ابن عفان سپردند. كسی كه در این راه تلاش می كرد سرانجام با عثمان بیعت كرد و او را به زمامداری مردم برگزید....

(در اینجا حضرت این سخنان را خطاب به آنها ایراد فرمودند:)

[صفحه 322]

شما خوذ می دانید كه من بر تصدّی خلافت از دیگران شایسته ترم، اما به خدا سوگند مادامی كه امور مسلمانان به خیر و صلاح و بر سلك نظام باشد خواهشی ندارم، بگذار تنها بر من ستم شود (و دیگران در سایه نظم و امنیت آسوده باشند).

پاداش صبر و پایداری خود را از خدا می طلبم و رفتار زاهدانه ام حجّتی باشد بر هیچ انگاشتن آنچه كه شما برای به چنگ آوردنش از یكدیگر سبقت می گیرید.قال علی (ع):... فان القائم بعد صاحبه كان یشاورونی فی موارد الامور فیصدرها عن امری و یناظرنی فی غوامضها فیمضیها عن رایی، لااعلم احدا و لایعلم اصحابی یناظره فی ذلك غیری و لایطمع فی الامر بعده سوای فلما اتته منیته علی فجاه بلامرض كان قبله و لاامر كان امضه فی صحه من بدنه، لم اشك انی قد استرجعت حقی فی عافیه بالمنزله التی كنت اطلبها و القاقبه التی كنت التمسها و ان الله سیاتی بذلك علی احسن ما رجوت و افضل ما املت.

فكان من فعله ان ختم امره بان سمی قوما انا سادسهم و لم یساونی بواحد منهم و لا ذكر لی حالا فی وراثه الرسول و لاقرابه و لا صهر و لانسب و لالواحد منهم مثل سابقه من صولقی و لااثر من آثاری، و صیرها شوری بیننا و صیر ابنه فیها حاكما علینا و امره ان یضرب اعناق النفر السته الذین صیر الامر فیهم ان لم ینفذوا و امره و كفی بالصبر علی هذا یا اخا الیهود صبرا.فمكث القوم ایامهم كل یخطب لنفسه و انا ممسك فذا سالونی عن امری فناظرتهم فی ایامی و ایامه و آثاری و آثارهم، و اوضحت لهم ما لم یجهلوه من وجوه استحقاقی له دونهم و ذكرتهم عهد رسول الله (ص) لی الیهم و تاكیده ما اكده من البیعه لی فی اعناقهم، دعاهم حب الاماره و بسط الایدی و الالسن فی الامر و النهی و الركون الی الدنیا و الاقتدا بالماضین قبلهم الی تناول ما لم یجعل الله لهم.

فاذا خلوت بالواحد منهم بعد الواحد ذكرته ایام الله و حذرته ما هو قادم علیه و صائر الیه، التمس منی شرطا ان اصیرها له بعدی، فلما لم سجدوا عندی الا المحجه البیضا و الحمل علی كتاب الله عزوجل و وصیه الرسول و اعطا كل امری منهم ما جعل الله

[صفحه 323]

له و منعه مما لم یجعل الله له؛ ازالها عنی الی ابن عفان....[2] .... لقد علمتم انی احق بها من غیری، و والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین و لم یكن فیها جور الا علی خاصه، التماسا لاجر ذلك و فضله و زهدا فیما تنافستموه من زخرفه و زبرجه.[3] .

[صفحه 324]



صفحه 321، 322، 323، 324.





    1. به روایت شیخ مفید: سپس حضرت فرمود: و قال (عمر): اقتلوا الاقل و ما اراد غیری، عمر گفت: اگر اعضای شورا به توافق نرسیدند و آرا به اقل و اكثر منتهی شد، شما جانب اكثر را بگیرید و گردن كسانی كه در طرف اقل واقع شدند، بزنید. حضرت فرمود: مقصود او از كشتن اقل كسی جز من نبود! (امال مفید، ص 153).
    2. اختصاص، ص 173؛ خصال، ص 427؛ بحار، ج 38، ص 177.
    3. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، خطبه 73.